۶.۶.۹۲

واژه‌ها

 اسعد رشیدی


واژه‌‌ها روان شده‌اند
از پی من
چونان سیلی رها در بستری تاریک
آهن و ‌آه‌های گم شده
در گلویشان
گلهای انار و دانه‌های نارس گندم
بر گیسوانشان
و داسهای انتظار
کە در سویه‌ی نمناک جنگل زار
به‌خواب رفته‌اند.

واژه‌ها بر ریلهای سرد
تن می‌سایند
و اخگرهای فروزانشان
در باد پریشان است
و من می‌گریزم
بر فرش سبز مزرعه‌ها
از میان دودهای ارغوانی خانه‌های کار.

از پی من روانند واژه‌ها
با آهنگ خاموش زنجیرهایشان
با گلوی شکافتە‌اشان
کە زیر بارانی ریز و بی‌پایان
چونان فواره‌ای بی‌تاب می‌شود.

 من می‌گریزم
ازکنار جاده‌ای
که به دره‌ای مه‌آلوده می‌ریزد
از کنار سربازانی
کە سرهای خونین شاعرانی را
بر نیزه‌ها می‌گردانند
سروده‌هایشان را
دیپلماتها
در هیاهوی خفه‌ی چارراهها
باژگونه بر سینه آویختە‌اند
و بر دهان فراخشان
خاک و باد است
که بی‌امان می‌بارد.

 ماه سکندری می‌خورد
 بر سینه‌ی کبود دریا
مارا به‌سرای
مارا به‌باف
واژه‌ها با گلوی شکافته‌اشان.
٢٨/٨/٢٠١٣

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مسعود
نکتە مهمی کە در شعر« واژە ها» نهفتە است، فضای پدید آمدە و خیال گونە تصویرهای عینی و نیز ذهنی است کە روایتی از دنیای واقعی را بنمایش می گذارد و سعی می کند زندگی را آن گونە کە هست نشان دهد و از این منظرواژهها در بیانی نمادین شاعر را دنبال می کنند تا بخشی از زندگی را تصویر کند.