۱۸.۸.۹۶

دوست‌داشتن

اسعد رشیدی
هنگامی کە دخترکی
با گیسهای بافتە‌ی سیاهی بر شانە
با پوستی نرم‌تر از ابریشم
و نمناک‌تر از شبنم
می‌توانست
آبستن کودک شادیهای من باشد
پا پس کشیدم
چون، کرجی کوچک بی‌بادبانی
کە پاروهای شکستە‌اش
سینە‌ی رودخانە‌ی پرُآشوبی را می‌شکافت
به کنارە‌های زخمی ساحلی سر می‌سود
و تن درمانده‌اش را می‌خراشید
صخره‌های خواب‌آلودە‌ای
کە به ناگاه با هیاهوی
بارانی بی‌تاب
از خواب جِستەبودند.

کودکِ پیرسال سرگشتە‌ی
 کوهستانهای مهربان و سربزیری
کە اینک منم
با خود می‌گوید:
کنارە‌ی آشفتە‌ای را می‌ماند

خویشن خواهی و دوست‌داشتن!
٢٥.١٠.٢٠١٧

هیچ نظری موجود نیست: