۳.۸.۹۶

پیشمرگه

اسعد رشیدی

شکوهمندتری از
غنچه‌ی گل‌سرخی
که زمانی در قلب من روئیده بود،
با وقارتر از
آوای گامهای بلند پائیزی
که از میان صف سربزیر
سپیدارهای دوسوی خیابان می‌گذرد.
شرم‌ات از دختران دریا
سرخ‌تر است
هنگامی‌که
باد در دامن چین‌دارشان می‌وزد
تا رانهای سپید و کشیده‌اشان را
ماهیگیران آنسوی ساحل
در خواب ببینند،
از رویاهای رودخانه‌ای شیرین‌تری
وقتی‌که
آبستن کودکی است
که میان موجهای دریایی پر آشوب
زاده می‌شود،
شکیباتر از
دشتهای هراسیده‌ی منی
که تیغی برکشیده‌ را تاب می‌آورند،
دم‌فرو می‌بندند،
به کوهستان می‌نگرند
که عرق از پیشانی و گونه‌اش سترده است.
از بوی یاسها سحرآمیزتری
در بامداد بهاری‌ی
که هم اینک
پاورچین، پاورچین از راه می‌رسد...
تو رازناک‌تر و درخشان‌تر
از ستاره‌گانی
که تنها نیمی از آسمان را تابناک می‌کنند.

گلهای انار را
در خاطرم بر‌می‌آشوبی
انار درشتی که به ناگاه
جامه از تن بردریده است
فرو می‌غلتد بر دامان باغی
که زیر تابش نیزه‌های
آفتابی سوازن له له می‌زند.

امسال باغهای زیتون
غرق شکوفه‌اند
باد میان کاکل نمناک‌اشان می‌دود
آه... به که شبیهی تو
به چه ماننده‌ای؟

چون نغمه‌های سرکش سازی
والا و دل‌انگیزی
به هنگام
شوریدن و زخم‌خوردن
و من تُرا
کنار همه‌ی زیبائیهای جهان
خواهم سرود
تا نام پیشمرگه را جاودانه بسازم.
١١/١٠/٢٠١٧





هیچ نظری موجود نیست: