اسعد رشیدی
چون از خاطرم بگذری
سخن از
تبسم با وقار باغی است
در گذار از
هیاهوی طوفان
و آرامش رودخانهای
که پیشتر
نیمی از جان مرا در خود فرو برده
است.
مرا خواهی یافت
ایستاده،
کنار نردههای لرزان باران
پس ِ
اندوه بی قرار پائیز
میان طوفانی از برگ و رنگ
و به هزار نام نامأنوس آوازم
خواهی داد.
چون از خاطرم می گذری
از یاد نخواهم بُرد
غوغای پُرشمار تبرهائی
که بر شانههایی افتاده
از کنار جنگلی سرخ فام
به جانب دریا می شتافتند.
۲۵/۹/۲۰۰۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر