اسعد رشیدی
چقدر دلم میسوزد
برای گیاهانی
که در قلب من روئیدهاند
ابرهائی
که آفتاب را گریستهاند
جنگلی
که درختانش را
فریفتهاست
بارانی
که دانههای
خُرد و دُرشتش را
از دریا نهان میسازد
برای ماهیای
که انبوه بیشُمار ستارهها را
وانهاده است،
گلهائی که بوی جادوئیشان را
دریغ داشتهاند
از باغی که هم اینک بهخاک سپُرده میشود...
برای خدا
اما؛ دلم نمیسوزد
برای پیامبران و امامانش نیز...
تنها،
برای آفرینههایش میگریم
سایههائی که خود را
کودکانه فریفتهاند.
17.08.2019
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر