اسعد رشیدی
باد خنج میکشد
بر چهرەی خوابآلودەی
درختان بلوط
آربابا(١) شانەهای
پهنش لرزید،
دانههای بلوط
گُر گرفتند
زیر آفتابی
سوزان
کە پهن شدە است
بر سینەی بیتاب
سیروان (٢)
کە سرودەهای مرا
کە سرودەهای مرا
زیر دامن چیندارش
پنهان ساختە بود.
ماه برآمده است
از آنسوی
کوهستان؛
شب میگریزد...
و آربابا دانەهای
تلخ و شور عرق را
از پیشانیاش میسترد.
٦/٩/٢٠١٧
١.آربابا، کوهی
در شهر بانە
٢.سیروان،
رودخانهای در کُردستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر