لحظەها را
بە ابرها سپردەام
تا در شعلەهای ارغوانی افق بەسوزند.
نامم را
بە لبهای خیس تو می سپارم
تا در گرمای بوسەای
گرُ بگیرد.
دستهایم را
بە تو می سپارم
تا بر اندام برهنەات بلغزند
بر پستانهای تردت بیآسایند
و در هیاهوی کودکانەام
آرام گیرند.
و چشمانم را
آە...تنها چشمانم را
از تو دریغ داشتەام
تا در آزادی سپیدەدمان
جاودانە بدرخشند.
١٩/١١/٢٠١٢
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر