اسعد رشیدی
نمی خواهم آئینهها
را بترسانم،
ماه چهرەاش را
بپوشاند از من ،
بلغزد زیر ابری
تاریک،
باد بگریزد از
برابرم
و خیابان لهلهزنان
در هیاهوی عابران
یخ
در دستهای
تابستانی فربه
ذوب شود...
دلباختهی آفتابم
تنها، وقتی در
نگاه تو میدرخشد
آئینهی من توئی
حقیقت گُم شده
در باد...
٢٣/٤/٢٠١٨
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر