چه
دشوار میتوان
پردهها
را
به کناری زد
و رخسارهی
دریای کبودی را
در آیینهیی دید
که از انعکاس پرتو نوری کمرنگ
تجسم زیبایی را
تیره میگرداند
با آهنگ بی شتاب موجهایی
که پس
لرزش آرام باد
آفتابی بیرمق را انتظار میکشند
تا ساحل
کفهای خاکستری را
بسوی دریا بازگرداند.
چه آرامشی
در هیاهوی طوفان
چه رنجی
.در سیمای شاد ماه
آه...دریا
چه دشوار
رخسارهی کبودت را
می توان دید
از ورای پردهای
.با لکههایی از خون و بویی از ارغوان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر