.jpg)
اسعد رشیدی
ستارگان گریختهاند
ماه به شولای خاکستریاش نهان میشود
و کوهستان
.در مهی سنگین به خواب رفته است
میتوانم من آیا
در آرامش بامدادی
دانهی روشنایی بکارم
بر زمینی تفته؟
بگیرم دستهای خیس و لرزان سوسنهارا
وگذرشان دهم
کنار شهری
که در باران گم شده است؟
آه از من نخواه
...نخواه از من
کیست از پس دریچهای بسته
به آسمان مینگرد
.و تارهای انزوایش را میبافد
ستارگان گریختهاند
غرقه دراشک و آه
و رؤیاهایی که به ظلمات فرو شدندو
.بازنیامدند
نخواه از من
تنها
کنار ابرها به ایستم
.و به پهنای سیمای جهان بگریم
۲۰۱۲/۵/۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر